سلام
اگه بچه هاتون در و دیوار خونه رو ، اعصاب شما رو ، و خلاصه همه جا رو خط خطی می کنن ،اصلا ناراحت نباشین . چون ارشمیدس هم اینطوری بود .تازه اون یه آدم بزرگ بود و این کارو می کرد !
درباره او نوشته اند :
" هر زمینی که از شن پوشیده یود یا جایی که خاک نمناک وجود داشت برای او به منزله تخته سیاه بکار می رفت و او همه جا به ترسیم اشکال می پرداخت .حتی روی بدنش هم با ناخن اعداد و اشکال رسم می کرد."
بالاخره هم این خط خطی کردن ها سرش رو به باد داد ! یه روز که توی اتاقش مشغول ترسیم اشکال و غرق مطالعه بود ،صدای نعره یکی از سربازای رومی رو که به قصد چپاول و قتل عام وارد شهرشون شده بودن رو نشنید و با شمشیر اون از خدا بی خبر ، کشته شد!
سلام
خدایا شکرت که ، هر روز که از سر کار برمی گردم ، از خستگی تمام بدنم ذوق ذوق می کنه !
این نشون می ده من هنوز یه بدن سالم و توان کار کردن دارم ، و همینطور یه شغل ( هرچند نه
چندان ایده ال ) که خیلی ها دنبالشن .
خدایا شکرت ، هر روز دعوا مرافه و کتک کاری های این بچه ها اعصابمو خرد می کنه !
چون معنی اش اینه که من دوتا بچه سالم و شیطون ( و البته کم ادب ) تو خونه دارم که خییلی ها حسرت داشتن یکی شو دارن .
خدارو شکر ، هر شب سر نوشتن دیکته شب و درس و مشق باید با بچه ها سر و کله بزنم ! این نشون می ده بچه های باهوشی دارم که می تونن برن مدرسه . آخه خیلی از بچه هایی که میان کلینیک ما ، مشکل هوشی صعب العلاجی دارن که حتی نمی تونن مدره استثنایی هم برن . بیچاره پدر و مادراشون .
تازه ، هرشب هرشب آشغالا رو هم باید ببرم پایین . ولی خدارو شکر . چون معنی اش اینه که چیزای زیادی برای خوردن داریم که هرشب سطل آشغالمون پر می شه . شاید خیلی ها پنج روز یکبار هم سطلشون پر نشه .
خدا رو شکر ، برای خریدن این خونه کلی زیر قرض و قوله رفتیم !نشون میده که کلی آدم با حال تو فامیل داریم که مواقع حساس به آدم کمک می کنن .
خدارو شکر که قبض تلفن مون اینقدر زیاد میاد ! این یعنی دوستای خون گرم زیادی داریم ، و البته یه فک سالم برای حرف زدن !چون یه خانمی رو می شناسم که سی و سه سالشه و سکته مغزی کرده ، با سه تا بچه کوچیک . گفتارش رو کاملا از دست داده . حتی دریغ از یک کلمه ! حتی نمی تونه قربون صدقه بچه هاش بره ، یا شاید دلش بخواد دعواشون کنه و بهشون فحش و بد و بیراه بگه . شاید بخواد با شوهرش د رد و دل کنه ، یا غر و لند ! سمت راست ( طرف غالب ) بدنش هم که فلجه و نمی تونه با دست چپ به اون صورت بنویسه . گرچه نوشتن کی بود مانند حرف زدن ؟
خلاصه ، خداجون وقتتو نگیرم ، شکرت که ... واینکه ... واینکه ...
چشمامو باز کن که بتونم همه چیزو یه جور دیگه ببینم .