سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی جاهلان، دگرگون شونده و زودْ گسلنده است . [امام علی علیه السلام]

جوانه

 
 
شما میدونید اسم من چیه ؟(سه شنبه 86 مرداد 9 ساعت 10:4 عصر )

بنام دوست صبور من

 

امروز یکی از مریض هام ،بالاخره بعداز6-5 سال،تونست چندقدم راه بره،تازه اونهم با واکر.اما همه مون از خوشحالی گریمون گرفته بود.

تو راه که داشتم به خونه برمیگشتم ،به اون فکر میکردم...چقدر خانواده اش براش خرج کردن...چقدر اونو به کلینیک بردن و آوردن...چقدر تو خونه با اون کار کردن...و خلاصه، چقدر خون دل خوردن،تا بالاخره همچین روزی فرا رسید و اون تونست چند قدم راه بره.

بعد هم برای هزارمین بار به این مساله فکر کردم که : من که  هر روز صدها مترراه میرم،می دوم، مثل آب خوردن از پله ها بالا و پایین می رم،چرا از این توانایی ام هیچ وقت ذوق نمی کنم؟ و اشک شوق تو چشمام حلقه نمی زنه؟می دونم، فقط اگه یه روز زبونم لال ،سکته مغزی ، ام اسی ، چیزی بگیرم، اون وقت تازه از خواب بیدار می شم ومی فهمم از چه نعمت بزرگی غافل بوده ام.

آره، تو این فکرهای خوب خوب بودم،و تازه می خواستم به یه جاهای معنوی برسم ، که یک دفعه متوجه شدم که باید از تاکسی پیاده شم.

خلاصه چند لحظه بعد مغز متفکرم بطور اتوماتیک از این رو به اون رو شده بود : این از کرایه تاکسی ، این از گرونی ، ترافیک ، همه اش کار و خستگی ، همه اش بیگاری، حقوق کم ، بچه ها هم که از یه طرف اعصاب آدمو خرد می کنن ...آخه این هم شد زندگی ؟...خدا هم که قربونش برم ،ما رو پاک فراموش کرده ...هیچی هم که بهمون ندادی تا لااقل یکم دلمون خوش باشه ...

خلاصه، اینجوری شد که یه جرقه تو ذهنم زده شد ، فکر کنم بهم وحی شد ، بهر حال فکر کنم نام مستعارم رو پیدا کردم  : دمدمی !



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 2  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 15837  بازدید


» لینک دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «