بنام دوست بزرگوار من .
سلام . من اومدم .
می دونم کوتاهی کردم. من مقصرم ، قبول دارم . آخه این مدت اسباب کشی داشتیم. فروختن این یکی ، خریدن اون یکی .جمع کردن این ، چیدن اون .خودتون بهتر می دونین . اما خداییش خیلی به فکرتون بودم . اما اصلا وقتشو نداشتم . تو این مدت از بس سرگرم کارها بودم ، حسش رو نداشتم با دفتر خاطراتم ، با دوستام ، با آسمون ، با سبزه ها و درختا ، با بارونی که بارید ، و... با خدا ... حرف بزنم . دوستام بیشتر از یک ماه بود که از من و شماره جدیدم بی خبر بودن .
راستش از خودم ناامید شده بودم .تو گرفتاریها گم شده بودم . اما خدا رو شکر ،دوباره خودمو پیدا کردم ،آبی آسمونو ،گلهای توی گلدونو ، دوستامو ، شما رو ، و ... خدا رو . همون رو که این خونه بهتر و برامون ردیف کرد ،اما من بجای تشکر و نزدیکتر شدن به اون ، غرق کارای ریز و درشت این زندگی خاک و خولی شده بودم .
خدا جون کمکم کن . حتی اگه لازم شد ، یه دونه پس گردنی بهم بزن تا به خودم بیام .
همتونو دوست دارم ، دوستای خوب من .
برام دعا کنین.